سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چشمانم چه گناهی کرده اند که باید این همه اشک بریزند … دستهایم چه

چشمانم چه گناهی کرده اند که باید این همه اشک بریزند
دستهایم چه گناهی کرده اند که باید این همه از سردی نا توان باشند
پاهایم چرا باید این همه خسته و نا توان باشند
چهره ام چرا باید این همه پریشان و غم زده باشد
قلبم چرا باید شکسته و پر از شور و التهاب باشد
دلم چه گناهی کرده است که باید در قفس دلی دیگر اسیر باشد
احساسات پاک من چه گناهی کرده اند که باید اینک دروغین و پر از ریا باشند
زندگی ام چرا باید این همه پر از اضطراب و ترس و نا امیدی باشد….
من چرا باید در این راه سخت و دشوار و پر از مانع قرار بگیرم و راهی برای بازگشت نداشته باشم
گناه من چه بوده است ای خدا؟… چرا باید تاوان این همه سختی و غم و غصه را بدهم؟
آری گناه من عاشق شدن است
چشمانم نگاه به چشمی دیگر انداختند و عاشق شدند و  دائم برای عشق اشک ریختند  ، دستهایم دست عشق را گرفتند و عاشق شدند و از شور و التهاب سرد شدند  ، پاهایم به سوی  دیار عشق در حرکت بودند و عاشق شدند و به خاطر این راه دشوار عاشقی خسته و نا توان شدند  ، چهره ام رنگ عشق را دید و عاشق شد و پریشان از عشق سفر کرده و غم زده از عشق پر درد !
قلبم شکسته شد به خاطر عشق ، چون عشق پریشان بود ، دلم در قفس عاشقی اسیر شد چون عاشق شد
احساست من بی هوده برای عشق خوانده و نوشته و ابراز شد و دروغین از آب در آمد … زندگی ام نابود شد ، زندگی ام پر از درد شد ، چون زندگی ام رنگ عشق را دید   و عاشق تر شد
آری ، تمام این دردها  ، غم ها و غصه ها به خاطر گناهی بود که در یک نگاه  و در یک لحظه  چشمانم مرتکب شدند